محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

یک اتفاق خیلی خطرناک

سلام وجودم، عزیزدلم مادرفدات بشه نمیدونم اصلا چطوری این خاطره ی تلخ رو برات بنویسم دیروز عصرداشتیم آماده میشدیم بریم خونه ی مامان جون ف  که اومدی گفتی آب؛منم تو ١ لیوان شیشه آب دادم دستت بعدش لیوان بدست رفتی توی اتاقت نیم ساعتی بیشتر نگذشت که صدای شکتن همراه باجیغ خالت بلند شدو هی میگفت بلندشو بلندشو؛دلم هری ریخت .دویدم تو اتاق دیدم لیوان شکسته تو هم وسط خرده شیشه ها نشستی وپات خونیه سریع بغلت کردم بابایی هم باجیغ من ازخواب پرید وفوری بردت زیرشیرآبی سرد.من اینقدهل شده بودمو گریه میکردم  که اصلا نمیدونستم کجات بریده امابعدکه یکم خونت بند اومد دیدم وای وسط رون پات تمام بریده بریده شده وبدتر ازهمه ١خراش عمیق نزدیک مقعدت...
31 مرداد 1392

ناخوشی های آخر مرداد

سلام میوه ی شیرین قلبم پسرک نازم عید فطر خیلی بهت خوش گذشت چون خونه ی مامان جون ف بودیم وآقاجونینا وعموفرهادو بچهاشم اومده بودن وهمگی دورهم بودیم.شما هم که با امیر وخاله مریم وبچهای عمه رامش حسابی خوش گذروندی برای ما هم بخصوص دایی امین کلی نمک میریختی و همه رو شیفته تر میکردی وخوشحالتر ازاین بودی که خاله مریم پیشت موند و با ما اومد خونمون فقط بخاطرتو.. اما بعداز برگشتن به خونه حسابی سرما خوردی چندروز بعدم اسهال اضاف شد اولش فک کردم برا دندونته اما دیدم شدیدتر شد وپریشب بردمت دکتر وداروهاتم بهت میدم تا امشب یکم بهترشدی؛دکترت میگفت چون زود به زود مریض میشی و اسهال میگیری سیستم دفاعی بدنت ضعیفه(قربون بدنت بشم از اول میدونستم ...
29 مرداد 1392

عیدت و 23 ماهه شدنت مبارک دلبندم

و ماهه شدنت   مبارک هوررررررررررررررررررررررررا   دلبندم 23 ومین ماهگردت مصادف شد باروز قشنگ عید فطر.مبارکه مبارک ♥کنارت چقدر حالِ من بهترِ♥ ♥از اون حالی که این روزا میشه داشت♥ ♥اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت♥ ♥ولی دستت و تووی دستم گذاشت♥ *♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥*♥ تقدیم به تو که معنی‌ همهٔ خوبی‌‌های دنیایی برام دوستت دارم پسرم…..   ...
20 مرداد 1392

شبهای قدر1392

سلام به عزیزدل مامان وبابا پسرم اومدم برات از شبهای قدربرات بگم؛در طول ١ سال  ١ ماه ماهه مهمونیه،ماه  خداوند ،ماه مهمونیه ما به خونه ی خداست،ماهی که درهای بهشت باز ودرهای جهنم بسته میشه. دراین ماه شبهایی هست به نام شب قدر،شبی که بهتراز هزار ماهه،شب دعا؛شبی که ما میتونیم بهترین اعمال رو انجام بدیم؛انسان یه شبه میشه فرشته شب بخشش گناه شبی که خدا همه ی بندهاشو میبخشه اولین شب احیا (١٩ام )  ٦مرداد بود و این دومین ماه رمضونی بود که ما ٣ نفره ایم.خیلی دوست داشتم بریم حسینیه وشما رو با اون محیط آشنا کنم اما گفتم شاید با شما نتونم براهمین موندیم خونه و٣ نفری با تلوزیون احیا گرفتیم فدات بشم که شما هم در...
17 مرداد 1392

اولین هنرهای محمودگلی

سلام دلبندم دیشب ازساعت٣تا ٤ صبح نشستم کلی مطلب برات نوشتم اماآخرکاریهوپرید اگه بدیدی چقد شدم،بعدش دوباره خواسم بنویسم انگارهمه ی مطالب ازذهنم رفتن همسری همیشه میگه اول تو ورد بنویس بعدکپی کن تو وب اما کو گوش شنوا؟؟؟ اشکال نداره بعدا سرفرصت باز مینویسم خب حالا نوبت چندتا عکس جدیده اولیش.. . . . اولین اثرهنری ازشازده پسر منم سریع قابش کردم وزدم به دیواراتاقت    واینم یکی ازمحالات وآرزوهای مامان درطول ٢سال و....     کشته مرده ی این اداهای نازتم ...
16 مرداد 1392

سرگرمی این روزهای جوجه کوچولوی ما

سلام به یه دونه پسرگلم عزیزم این روزها هوا خیلی گرم شده وما نمیتونیم خیلی ببریمت بیرون یاپارک براهمین مجبورم بابازی های خونگی سرگرمت کنم قربون شکل قشنگت برم بابا چندوقت پیش برات ١ هواپیمای ناز خریده که شما همش باهاش سرگرمی قربونت برم که عشق هواپیمایی به قول خودت هپما خرسی وماشینتم همبازیتن   چندروزپیشم رفتم برات رنگ انگشتی وجندتا کتاب خریدم که اینو موقعه ی خواب برات میخونم وتوبادقت به عکساش نگاه میکنی این کتابم برای آموزش ترک پوشک برات خریدم عاشق نقاشی بارنگ انگشتی شدی وهرروز تا ازخواب بیدارمیشی میگی نگاشی یعنی بریم حمام نقاشی بکشیم درروز ٣بار میریم نقاشی.حمام شده کل...
3 مرداد 1392

دلبری باشیرین زبونیهات

سلااام نفسم سلام نازنینم،خوب وخوش وشادوسرحال که هستی؟؟؟انشالا که همینطوره!!! چندوقتیه که دیگه حرف زدنت افتاده رو قلتک وما ازاین بابت ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیم  آره بااین شیرین زبونیت تو دل همه جا کردی!به قول خودت خب!حالابریم سراغ دلبریهات چندهفته ای هست که دیگه یادگرفتی٢ کلمه ای حرف بزنی.اولین ٢کلمه ای که ادا کردی : مامان(چندثانیه مکث) جون بود وااای که وقتی مامان ف اینو اززبونت  شنید قند تودلش آب شدو غرق بوست کرد من وباباهم ازخوشحالی که دیگه چلوندیمت همش ازت میخواسیم تکرار کنی چندروز بعدم گفتی بابا...جون  .  کلمات جدیدت: مال محموده-بیاخب-ماشین بابا-دشت ددنکنه-باش شد(بازشد)-آب باشی(آّب با...
2 مرداد 1392

حال وهوای تیرماهیمان

سلام به دردونه ی خودم مامانی رو ببخش که دیرمیاد آخه این روزا که روزه میگیرم تنبلم شدم بعدشم باوروجکی مثه شمانمیشه آپ کردحسابی بلا شدی قربونت برم پسرخوشکلم  تقریبا٣ هفته پیش بود که عمه فریبا ومامان جون وبابا جون اومدن پیشمون؛عمه فریبا تا دیدت گفت چقده پسمله ما لاغرشده منم گفتم که اصلا غذا نمیخوری امابه پاقدم اونا واز شوق دیدنشون یکمی پلوخورشدی اونم واسه این بود که آرمانو میدی وقعاراست که بچه ازبچه بیشتر تقلید میکنها البته آرمان که مردی شده برا خودش اماکلابچه دوسته ورابطه خوبی باهاش داشتی همش میرفتی توبغلش اونم بهت میگف آآآتیش بعدم شما تکرارمیکردی آتیش؛یه شبم همگی رفتیم پارک و شما ١ دوست خوب پیدا کردی که ١سالی بزرگترت ...
30 تير 1392

22 مین ماهگردت مبارک

        ماهه شدی مبارکه گل پسرم     پسرکم ١٩ تیر٢٢ ماهه شدی مبارکه منو ببخش که دیربرات آپ کردم روزهاتند تند میگذرن و من غافل از روز شمارزندگی!وقتی به خودم میام که میبینم یک ماهه دیگه بزرگترشدی ومردترشدی ودرکنارهمه ی اینها شیرینتر!روز به روز وابسته ترمیشم خدایا باورم نمیشه انگارهمین دیروزبود که با خودم میگفتم میشه محمودم باشیرن زبونیش دل منو ببره؟؟؟؟بله شده این روزهاتومنو غرق خودت کرده ای خدایا به چه زبونی ازت تشکرکنم که منو لایق این کودک شیرین واین لحظه های ناب کردی گاهی در طول روز ازکار خونه وجمع کردن ریخت وپاشات خسته میشم ولو میشم روی مبل اما همین که با لب...
27 تير 1392

پایان 21 ماهگیت مبارک باد

تو بی نظیری   ماهگیت مبارک عزیزدل مامان وبابا 19خرداد  21 ماهگیت کامل شد. بعضی روزهااینقدر خوبن که دلت نمیخواد تموم بشن این روزها اینقدر شیرینن که دلم میخواد لحظه لحظه هاشوببلعم. میبینی پسرم؟تا چشم روی هم میذاریم روزها فرار میکنند دیگه چیز زیادی تا تولد 2 سالگیت نمونده چه زود عاقل و فهمیده شدی؛چه زود بزرگ شدی، چه زودمرد شدی. آقاقبول نیست این روزها مثه باد دارن میگذرن ومن هنوز تو خوشی ولذت دوران کودکیت بسر میبرم هرروز شیرین تر از دیروز میشی و روز ب روز قد میکشی ومن با وجود تو دیگر تو خونه تنها نیستم باوجود تو حوصلم سر نمیره تو دل...
21 خرداد 1392